•.♥ دنیـــــای ایـــن روزای مـــن ♥.• ایـن روزهـا می گـذرد امــّا مـن از ایـن روزهــا نمی گذرم
| ||
دیروز شیطان رو دیدم در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود فریب می فروخت . مردم دورش جمع شده بودند .هیاهو می کردند و هول می زدند و بیشتر می خواستند. همه چیزی تو بساطش بود . غرور .حرص. دروغ. خیانت . جاه طلبی و ..... هرکسی هر چیزی می خرید و در ازایش چیزی می داد . بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی آزادگی شان را . شیطان میخندید و دهانش بوی گند جهنم میداد.حالم را به هم زد . دلم می خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم . نه انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت:من کاری با کسی ندارم فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و آرام نجوا می کنم . نه قیل قال میکنم نه کسی را مجبور می کنم از من چیزی بخرد می بینی! آدم ها خودشان دور من جمع شده اند . آن وقت سرش را نزدیک آورد و گفت:"البته تو با این ها فرق میکنی تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان آدم را نجات می دهد" جوابش را ندادم . از شیطان بدم می آمد .حرفهایش اما شیرین بود.گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت گفت ...ساعتها کنار بساطش نشستم تا اینکه چشمم به جعبه عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود . دور از چشم شیطان آن را برداشتم و در جیبم گذاشتم با خود گفتم : بگذار یک بار هم شده کسی چیزی از شیطان بدزدد. به خانه آمدم در کوچک عبادت را باز کردم .در آن اما جز غرور چیزی نبود ! جعبه از دستم افتاد غرور توی اطاق ریخت !فریب خورده بودم دستم را روی قلبم گذاشتم ... نبود ! فهمیدم آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته ام ... بلند شدم سمت میدان رفتم ...تمام راه دویدم ...تمام راه لعنتش کردم . به میدان رسیدم شیطان اما نبود! بلند شدم تا بی دلیم را با خود ببرم که صدای شنیدم ...صدای قلبم بود ....! نشستم و های های گریه کردم ... اشکهایم که تمام شد همان جا به سجده افتادم زمین را به شکرانه قلبی که پیدا شده بود بوسیدم !
نظرات شما عزیزان: qasedak
![]() ساعت23:18---14 اسفند 1390
بیراه رفته بودم آنشب
دستم را گرفته بود و می کشید ... زین پس ٬ همه عمر بيراهه خواهم رفت !
سلام رها جون
منظورم اون نبود گلم ... توی بلاگفا یک قسمتی داره که میتونیم وبلاگ کسایی که از بلاگفا هستن رو ثبت کنیم ، و وقتی که اونا وبهاشون رو به روز میکنن و پست جدید میزارن ، اونجا نشون داده میشه .... و من متوجه میشم که آپ کردن پاسخ:اااااااا چقدر جالب من نمی دونستم
سلام رها خانوم چوطوری؟ من با تبادل لینک موافقم... لینک شدی عزیزم
بازم بیا
سلام گل نازم
![]() ![]() ممنونم خانمی که به یادم هستی و سر می زنی گلم، پست خیلی خوبی بود و آموختنی ممنونم ![]() ![]() ![]() امیدوارم همیشه شاد و موفق زندگی کنی رها جون ![]() ───(♥)(♥)(♥)────(♥)(♥)(♥) ──(♥)██████(♥)(♥)█████ رسا
![]() ساعت8:39---14 اسفند 1390
قشنگ بود .ممنون بنظرم از شیطان یاد گزفتم که با هر کسی باید با زبون خوش حرف زد
پاسخ:مرسی گلم.. آره حق با توئه خانمی
سلام عزیـــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــزم.منم لینکت کردم گلم.
آی آدم ها
![]() ساعت22:15---13 اسفند 1390
نبودید بانو.... کجایید؟
مطلبتون خیلی خیلی قشنگ بود ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
سلام رها جون
خوبی ؟ ببخشید اگه کم میام ... چون وبلاگت لوکس بلاگه نمیتونم توی لیست دوستام ثبتت کنم ، واسه همین وقتی آپ میکنی من نمیفهمم از این به بعد سعی میکنم زودتر بیام پاسخ:سلام انا جونم مرسی خانمی ااااااااا چرا آخه؟ باشه گلم منتظر حضور سبزت هستم خانم گل آتنا
![]() ساعت20:23---13 اسفند 1390
وای ببخشید!
کامپیوترم هنگ کرد نظرمو چندبار فرستاد
سلام رهاجونم, خوبی عزیزم؟
ایشالا که توام تو امتحانت موفق باشی عزیزم،میشه بپرسم رشته ت چیه؟ پاسخ:سلام مرسی گلم ممنونم عزیز دلم.. آره که میشه چرا نشه؟؟؟؟ موضوعات مرتبط: [ شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, ] [ 17:43 ] [ زـهـــرا ]
[
|
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |